پشت سر قافله آب می ریزم از چشام
نوحوا علی اهل حرم به کربلا رسید آقام
تو هوای گرم کربلا ارباب دلش آشوبه
تو زمین خشک کربلا عباس علم می کوبه
دنیا عزاخونه ی ارباب شده
زهرا عزادار ارباب شده
خاک همه عالم خاکی به سرم
زینب پریشونه و بی تاب شده
رقیه اشک دلهره میباره از چشم ترش
زانوی عباس علی شده رکاب خواهرش
واسه شیر خواره غرق خواب زینب دعا میخونه
واسه ی دلشوره ی رباب زینب دعا میخونه
روی لب اهل حرم زمزمه ست
وقت عزاداری مهتاب شده
خاک همه عالم خاکی به سرم
زینب پریشونه و بی تاب شده
اشک میریزه کربلا برا حسین و خواهرش
وقتی که دید نیزه ها قد کشیدن دور و ورش
با غم هوای تو زینب بد حاله
آخر قصه ی تو ته گوداله
قلب حرم می تپه از دلهره
طفل توی قافله بد خواب شده
خاک همه عالم خاکی به سرم
زینب پریشونه و بی تاب شده