گریه نکن عزیز من حالا که گریه زوریه
حالا که تنها چارمون دل دله و صبوریه
تکیه بده به این صدا غصه نخور که فاصله
بین نگاه من و تو هزار تا سال نوریه
گریه نکن آیینه ساز خسته نشو از این حضور
از این حضور بی صدا از این حضور سوت و کور
خسته نشو خسته نشو نبض ستاره رو بگیر
عطر ترانه میگذره از توی سال بی عبور
بی عبور
هم تپش همیشگی لرزش دستامو بگیر
غرق نگات خط میکشه رو این سیاهی حقیر
توی این دقیقه ها سراغ تنهاییم بیا
از … از این پرنده ی اسیر
بیا دروازه ی نور و توی سایه ها ببندیم
… تو بستو با لب بسته بخندیم
گریه نکن عزیز من گریه فقط یه مرحمه
کنار این بغض بزرگ اشکای ما خیلی کمه
خیلی کمه