چشمای تو نور کوچه باغ راز
چشمای من ظلمت شب نیاز
با هم دیگه راز و نیازی داشتیم
حکایت طول و درازی داشتیم
♪♪♪
اما پس از اون آشنایی
اون هم دلی اون هم نوایی
از گرد راه اومد جدایی
رفتی و چشم برام گذاشتی
تو این قفس تنهام گذاشتی
حالا نمیدونم کجایی
♪♪♪
کاشکی یکی بود ما رو با هم آشتی می داد
کاشکی چشامون باز تو چشم هم می افتاد
امروز اگه تاریک و خاموش و سیاهه
فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه