نَخَشوم مثل همو آدم بدبختی که..
تَش بیوفته منِ گرمای تغلی مِن کَپَرِش
معال فارسی : بیمارم ،ماننده آدم بخت برگشته ای که در گرمای شرجی تابستان کومه اش آتش بگیرد.
♪♪♪
مثل دالوی که امیدش و یه مرغی بویِه
وِ هَمو مُرغَه بِوینِه کِه یَه باشُو بووَرِش
معال فارسی : مانند پیرزنی که تنها دارایی اش یک مرغ باشد و با چشمان خود ببیند که همان مرغ نیزطعمه شاهین می شود.
♪♪♪
نخشوم مثل یه گاوی که سرِ آخر بو..
وِصَحابِش یَه قصابی بووره تی گووَرِش
معال فارسی : بیمارم،مانند گاوی که در آغل باشد و صاحبش جلوی چشمانش قصاب را برای ذبح گوساله اش به آغل ببرد.
♪♪♪
مثل گادیم و خو رهتهی زِر خاری که
تَشِبرقی بزنه تش بگره دور و وَرِش
معال فارسی : مانند عقربی که زیر خاری آرام گرفته باشد و دور و بر خار را آتش فراگیرد.
♪♪♪
حالم اصلأ نخشه مثل کُنار پیری
که وبَردی منِ مازَش بزنن سی ثمرش
معال فارسی : حالم اصلا خوش نیست،مانند درخت کُنار کهنسالی که با سنگ به آن می زنند تا از ثمرش استفاده کنند.
♪♪♪
چی یه خانی منِ یه طایفهیِ صدنفری
که خیانت بکنن وش همهیِ صدنفرش
معال فارسی : مانند خانی که در طایفه بزرگ باشد و همه طایفه به او خیانت کنند.
♪♪♪
مثل یه رعیت با غیرت بوو داری که
خَوَر ایبو کُر خانَ گِرُتِن بی دوورِش
معال فارسی : مانند انسان رعیت با غیرتی که متوجه می شود؛پسر خان دخترش را به زور با خودش برده باشد.
♪♪♪
نخشوم مثل یه غورهی که همیشه زن بوش
شَپَلُک ایزنه دَمِ ری همهکس وَمنِِ سرش
معال فارسی : بیمارم مانند یتیمی که همیشه زن بابایش،مقابل هم به او سیلی و پس گردنی می زند.
♪♪♪
باز یاری حالِ الآنِ مِنَ ایفهمه
که یَهَو مِن غَلَه چینون سَقَط ایبویه خَرِش
معال فارسی: حال خراب مرا تنها کشاورزی درک می کند که هنگام دروی محصولات الاغش بمیرد.