بیا ساقی آن می که حال آورد
کرامت فزاید کمال آورد
به من ده که بس بیدل افتادهام
وز این هر دو بیحاصل افتادهام
♪♪♪
دم از سیر این دیر دیرینه زن
صلایی به شاهان پیشینه زن
نه تنها شد ایوان و قصرش به باد
که کس دخمه نیزش ندارد به یاد
♪♪♪
بیا ساقی آن آتش تابناک
که زردشت میجویدش زیر خاک
به من ده که در کیش رندان مست
چه آتشپرست و چه دنیاپرست
♪♪♪
میام ده مگر گردم از عیب پاک
بر آرم به عشرت سری زین مغاک
بیا ساقی آن بکر مستور مست
که اندر خرابات دارد نشست
♪♪♪
به من ده که بدنام خواهم شدن
خراب می و جام خواهم شدن
مغنی از آن پرده نقشی بیار
ببین تا چه گفت از درون پردهدار
♪♪♪
سر فتنه دارد دگر روزگار
من و مستی و فتنه چشم یار
مغنی نوای طرب ساز کن
به قول وغزل قصه آغاز کن
♪♪♪
چنان برکش آواز خنیاگری
که ناهید چنگی به رقص آوری
♪♪♪
که حافظ چو مستانه سازد سرود
ز چرخش دهد زهره آواز رود
که حافظ چو مستانه سازد سرود
ز چرخش دهد زهره آواز رود
که حافظ چو مستانه سازد سرود
ز چرخش دهد زهره آواز رود