تو مکن تهدیدم از کشتن که من
تشنه زارم به خون خویشتن
گر بریزد خون من آن روزها
پا کوبان جان برافراشنم بر او
♪♪♪
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون جهند از دست خود دستی زنند
چون رهند از نقص خود رقصی کنند
♪♪♪
میرسد آواز عشق از چپ و راست
منطق و طیر سلیمانی کجاست
مطربانشان از درون دف میزنند
بحرها در شورشان کف میزنند
تو نبینی لیک بهر گوششان
برگها بر شاخها هم کفزنان
♪♪♪
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون جهند از دست خود دستی زنند
چون رهند از نقص خود رقصی کنند