به سحر مرغ حق زد این ترانه
که جهان سر به سر بود فسانه
مخوری تو فریب رنگ دنیا
سر سازش ندارد این زمانه
♪♪♪
بده ساقی آن شراب معرفت سوز
تو بزن مطرب نوای عارفانه
که اگر ماند زتو نام و یادی
بود این تفصیر عمر جاودانه
♪♪♪
تو به زخمه ی تار با نوای بسیار دل خسته بسپار
راه غیر هموار معبری پر از خار منو عمرو تکرار
دیگر صدای مرغ عشق سرود عاشقانه نیست
شور شر دلدادگی در شعر و در ترانه نیست
♪♪♪
در گیر و دار روزگار در هر خزان و هر بهار
دنیای رنگ و وارنگ هر لحظه ای به یک رنگ
بر جمع زدن سنگ
در حد یک اشاره هر آدمی نداره عمر دوباره
♪♪♪
زندگی به جز صفا نیست
همدمش با رنج ما کیست
حاصلش سرای باقیست
خوب و بد نمانده بر جا
شادیش امروز اینجا
♪♪♪
کس ندیده صبح فردا
به سحر مرغ حق زد این ترانه
که جهان سر به سر بود فسانه
مخوری تو فریب رنگ دنیا
سر سازش ندارد این زمانه
♪♪♪
بده ساقی آن شراب معرفت سوز
تو بزن مطرب نوای عارفانه
که اگر ماند زتو نام و یادی
بود این تفصیر عمر جاودانه