دل ما رفته که از دست ندارد راهی
ندارد راهی ندارد راهی
به تماشای تو یک باره نشستم ندارم راهی
ندارم راهی ندارم راهی
♪♪♪
تو بیا خانه کن در قلب ویرانه ام
تو بیا لانه کن در کنج ویرانه ام
تو در این قصه شدی قصه ی شاهنامه ام
که تو رودابه و عاشق تو زال منم
♪♪♪
تو که رودابه ای و من زال قصه ها
شدیم افسانه ای در شهر قصه ها
گل در بر و می در کف معشوق به کام است
سلطان جهانم چنین روز غلام است
♪♪♪
تو بیا خانه کن در قلب ویرانه ام
تو بیا لانه کن در کنج ویرانه ام
تو در این قصه شدی قصه ی شاهنامه ام
که تو رودابه و عاشق تو زال منم