شبی با بید می رقصم شبی با باد می جنگم
که چون شب بو به وقت صبح من بسیار دلتنگم
مرا چون آیینه هر کس به کیش خویش پندارد
والا من چو می با مست و با هشیار یکرنگم
اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریانده ام یک عمر دنیا را به آهنگم
♪♪♪
به خاطر بسپردیم دشمنان ! چون نام من عشق است
فراموشم کنید ای دوستان ! من مایه ی ننگم
مرا چشمان دلسنگی به خاک تیره بنشانید
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم