تو هم بکشن دل ما را خیالی نیست
که میدانم نباشم جام خالی نیست
تو هم رد شو از دیوانه تنها
نمیپرسم چرا رفتی کجا بی ما
با من از شیشه مگو هر چه بیابم شکنم
که خودم شیشه ام و سنگ به این شیشه زنم
دم به دم خون جگر از می خونو بچشم
هر نفس کوزه خود بر لب ساقی شکنم
تو هم بکشن دل ما را خیالی نیست
که میدانم نباشم جام خالی نیست
تو هم رد شو از دیوانه تنها
نمیپرسم چرا رفتی کجا بی ما
با من از شیشه مگو هر چه بیابم شکنم
که خودم شیشه ام و سنگ به این شیشه زنم
دم به دم خون جگر از می خونو بچشم
هر نفس کوزه خود بر لب ساقی شکنم
هر نفس کوزه خود بر لب ساقی شکنم
من خوب میشناسمت این خنده خنده تو نیست
این آس دل بریده هم برگ برنده تو نیست
من خوب میشناسمت این خنده خنده تو نیست
این آس دل بریده هم برگ برنده تو نیست
با من از شیشه مگو هر چه بیابم شکنم
که خودم شیشه ام و سنگ به این شیشه زنم
دم به دم خون جگر از می خونو بچشم
هر نفس کوزه خود بر لب ساقی شکنم
هر نفس کوزه خود بر لب ساقی شکنم
با من از شیشه مگو هر چه بیابم شکنم
که خودم شیشه ام و سنگ به این شیشه زنم
دم به دم خون جگر از می خونو بچشم
هر نفس کوزه خود بر لب ساقی شکنم
هر نفس کوزه خود بر لب ساقی شکنم