ای نوای تو سرود بزم یاران
نغمه ای سر کن برای بیقراران
بیقراران
از لبم بیرون نمی آید ترانه
مرغ شادی رفته از این آشیانه
♪♪♪
آن نوای گرم و آن آوای دلکش
در دل مشتاق ما افکنده آتش
مانده بر جا از گلستان جوانی
برگ زردی در کف باد خزانی
♪♪♪
مانده ام تنها و سرگردان و خسته
تارهای سینه ام از هم گسسته
شاخه خشکیده عمرم شکسته
بر سرم خاکستر پیری نشسته
بر سرم خاکستر پیری نشسته
♪♪♪
با لب شیرین خود شوری به پا کن
جان سردم را به گرمی آشنا کن
نشنوی آواز این ساز شکسته
آشنا دیگر دل ما را رها کن
♪♪♪
من کنون آواره ام در این بیابان
در میان غرش سنگین طوفان
گرچه بیداد زمان پایان ندارد
مرغ طوفان بیمی از طوفان ندارد
♪♪♪
مانده ام تنها و سرگردان و خسته
تارهای سینه ام از هم گسسته
شاخه خشکیده عمرم شکسته
بر سرم خاکستر پیری نشسته
بر سرم خاکستر پیری نشسته