یه بغض طولانی یه درد تکراری یه جسمی که بی روحه
یه زندگیه اجباری دو تا احساس دور از هم یکی شاده یکی با غم
یکی از غصه میسوزه یکی بی تفاوته واسم
سهم من از عشق همین احساس آشفته س
زندگیم آروم بود شب و روزم پر از غصه س
دل که بهش بستی عاشق هستی
میفهمی چند روزی بازیچه ی دستی
زخمی رو دلم موند همه دنیامو سوزونده
بیزارم از این شهر واسه خاطراتی که مونده
میرم از این خونه خسته م نمیتونم
با این خیال و ترس دیگه نمیمونم
سهم من از عشق همین احساس آشفته س
زندگیم آروم بود شب و روزم پر از غصه س
دل که بهش بستی عاشق هستی
میفهمی چند روزی بازیچه ی دستی