چه روزای سختی گذشت از سرت
که چشمات هنوز سجده گاه غمه
گذشت و سکوتت پر از غصه شد
کنار اومدی ظاهرا با همه
♪♪♪
به ظاهر یه لبخند خوش رو لبت
کمی شاید اوضاع رو بهتر کنه
چه خوش باوری توی این روزگار
که انقدر ساده است که باور کنه
♪♪♪
تو حتی اگه بغض توی سینتو
بخوای تا ابد اونجا پنهون کنی
پریده دیگه برقی نیست تو چشات
چجور درد دوری رو پنهون کنی
♪♪♪
نمی شه نمی شه نمی شه دروغ
نمی شه همش عینک تیره زد
نبودش یه زخم یه زخم عمیق
تو این خاطرات پر از خوب و بد
♪♪♪
مگه باز دوباره خودش جون بده
به چشمات به دستات که بی جون شده
اگه روزی لبخند اومد رو لبت
بدون شاید اینجاست مهمون شده