امشب بیا درد منه غم زده بشنو
یک قصه از این دل ماتم زده بشنو
دو مرغ عاشق دو مرغ تنها
با هم میخواستن که برن لونه بسازن
با خنده هاشون با نغمه هاشون
طلسم خوشبختی تو اون خونه بسازن
یه روز فلک آتش به بال و پرشون زد
غم جدایی بلا به جون هم آشیون زد
من آری همواره جدا مانده ز یارم
که درد دوری به ناصبوری پَرم به خون زد
دلم گرفته تو مرغک من بیا تا بار دگر با تو بخندم
بیا و باش ای گل من شریک پروازم
که دل غمزده بر عشقِ تو بندم