آتشی در سینه دارم، جاودانی
عمرِ من؛ مرگی است نامش زندگانی
رحمتی کن کز غمت جان می سپارم
بیش از اینم طاقت هجران ندارم
♪♪♪
کی نهی بر سرم پای ای پری از وفاداری
شد تمام اشکِ من بس در غمت کرده ام زاری
نوگلی زیبا بود حسن و جوانی
عطر آن گل رحمت است و مهربانی
♪♪♪
نا پسندیده بود؛ دل شکستن
رشته ی الفت وُ یاری، گسستن
کِی کنی ای پری ترک ستمگری
می فکنی نظری؛ آخر به چشمِ ژاله بارم
♪♪♪
گر چه نازِ دلبران دل تازه دارد
ناز هم بر دلِ من اندازه دارد
هیچ اگر ترحمی نمی کنی بر حالِ زارم
جز دمی که بگذرد که بگذرد از چاره کارم
♪♪♪
دانمت که بر سرم گذر کنی به رحمت اما
آن زمان که بر کشد گیاه غم سر از مزارم