متن آهنگ ( متن ترانه ) باران فرهاد منش

تنها شدم آتش به جان در هم شکسته چون خزان
رسمش نبود جانا بدان سپردمت تو را به دست روزگار
باران به چشم من ببار به یاد من بیار آن عشق
ای عشق تو هم ببار بر این درمانده
غریب نپرس ازم چه ها شده
باران به چشم من ببار به یاد من بیار آن عشق
ای عشق تو هم ببار بر این درمانده
غریب نپرس ازم چه ها شده

آشوبم و آشفته حال میان غمهایم بگیر دست مرا
تنها شدم من با خودم تو مرحمی به زخم من توی دوا
باران به چشم من ببار به یاد من بیار آن عشق
ای عشق تو هم ببار بر این درمانده
غریب نپرس ازم چه ها شده
باران به چشم من ببار به یاد من بیار آن عشق
ای عشق تو هم ببار بر این درمانده
غریب نپرس ازم چه ها شده