متن آهنگ روزگار
⁝
لینک کوتاه مطلب :
Moein Roozegar
شب گذشت و تب گذشت و عمر رفته برنگشت
نوبهاری تازه ای آمد داغ لاله تازه گشت
نم نم باران غباران هوا را شسته بود
با نم شبنم پر پروانه ها آغشته بود
♪♪♪
بر حریر خاطره دست توان سرنوشت
خاطرات تلخ و شیرین را کنار هم نوشت
تا نوشت از راه رسیدم راه خود بیراهه دیدم
با همه بشکسته سر بزیره پرکشیدم
♪♪♪
افتاده در بندم من اسیرم من اسیرم
وا مانده در راهم ای خدا دستم بگیر
کشتی توانم را روزگار ای روزگار
وامانده در راهم ای خدا دستم بگیر
♪♪♪
دست فرمان طبیعت کشته من را با حقیقت
با همه نا مهربانی می دهد بر من نصیحت
- عنوان اثر روزگار
- موضوع متن آهنگ
- کد آهنگ 180461
- تاریخ انتشار ۲۹ دی ۱۳۹۸
شاعر کیست؟
چقدر شاعران در ترانه ها بی اهمیت و مظلوم هستند!