عشق است و آتش و خون داغ است و درد دوری
کی می توان نگفتن کی می توان صبوری
♪♪♪
کی می توان نرفتن گـیرم پری نمانـده
گیـرم که سوختیم و خاکستری نمانده
با دوست عشق زیباسـت با یار بـقراری
از دوسـت درد ماند و از یار یادگاری
♪♪♪
گفتی از روز سـفر گفتم از من مگذر
مجنـون لیلا رفتی بی بال و بی پـر