مشتاق توام شاید زنگی بزنم در دم
سنگی بخورد بر سر چنگی بدمد هر دم
چنگی بدمد هر دم
♪♪♪
دیگر نبود یک دم بر قبله مسلمانی
دیگر نبود یک دم بر قبله مسلمانی
مسلخ چه مرا خوش شد تا جان ببرد دردم
تا جان ببرد دردم
♪♪♪
مشتاق توام شاید زنگی بزنم در دم
سنگی بخورد بر سر چنگی بدمد هر دم
چنگی بدمد هر دم
♪♪♪
چون ذکر جدا گردد از معرفت مردم
صد دست مقلد هم آلوده شود در دم
مستی است اشارت ها بر حال دگرگونم
با حال دگرگونم بر دایره می گردم
♪♪♪
مشتاق توام شاید زنگی بزنم در دم
سنگی بخورد بر سر چنگی بدمد هر دم
چنگی بدمد هر دم
♪♪♪
آتش چو بجان افتد می سوزد و می سوزم
بر دشت بیافشانید تا باد برد گردم
تا باد برد گردم
ساقی تو به جان من کی روح بیافشانی
تا شاید از آن ممکن واجب بشود در دم