من از داخل پوسیدم
یه روحم که سرگردونه
نه رفیقی نه همسایه
توخزون شهر گم شدم
تواین سالها فهمیدم
کسی جز خودم همراه نیست
لابه لایه شهر شبهارو
با دلتنگیام میمیرم
♪♪♪
میشینم کنار پنجره
منتظر . . .
منتظر کی…
تواین غروبا نفس میگیره
کاش امشب گریم نگیره
سالهاست برنگشته
اون یادش رفته برگرده
نمیدونه خیلی وقته
این دلو از جاش کنده رفته