در جاده هراز رودی پر از خروش
دشتی پر از علف بر مرکبی سوار
گم کرده راه خویش تنها و بی هدف دیدم
کنار راه جایی نوشته بود تهران از این طرف
♪♪♪
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد تهران از این طرف
♪♪♪
دیدم پرنده ای نوک میزند به برگ
با کوه گف تو گو با قله ها به حرف
پر زد پرک پرک با باد های سرد
از شمشک و دیزین تا دره ی اوین
♪♪♪
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد تهران از این طرف