گفت برخیز ز جا، دین که
فقط ذکر و دعا نیست بر لب زاهد خسته
در هیاهوی خداجوی نشسته
صدا هست، خدا نیست
گفت برخیز همانگونه که برخاست حبیبم
♪♪♪
تا خبر یافت غریبم
گفت برخیز همان گونه که برخاست زُهیرم
مثل عبداله و قاسم
چون علیاکبرم و عابس و عباس و بُریرم
گفت برخیز همانگونه که حر خواست و برخاست
♪♪♪
با خودش گفت: کجایی؟ حق که پیداست
شرم کن حر! پسر فاطمه تنهاست غرق حر بودم و حالش
ناگهان خواند عزیزی: کربلا منتظر ماست
عشق مجنون، عشق راهی، عشق شیدا میکند
لشکر عشقیم و وای از عشق غوغا میکند
♪♪♪
عشق مجنون، عشق راهی، عشق شیدا میکند
عشق آیینه ست و وای از عشق غوغا میکند
همهی دور و برم جلوهای از کرببلا شد
شهر از شک و یقین از عطش و واهمه پر بود
هر دوراهی، راوی قصهی حر بود
♪♪♪
سر تصمیم یکی شمر، یکی حرمله میشد
حرِّ بالقوه، فراوان حر بالفعل، رها از خود و از شک
شمر بالقوه، فراوان شمر بالفعل،طبق اخبار و آمار چه اندک
آن طرف ابن زیادان زیادی این طرف مسلمِ کم یار
ساکتان در صف سکه والیان در پی دینار
♪♪♪
با چه لحنی؟ چه زبانی؟ چه بیانی؟ چه حروفی؟
بیشتر با خط کوفی چقدر نامه رسیده
وای بر ما! چقدَر قحطی غیرت شده، بنگر
کار حتی به اماننامه رسیده
و یزیدان زمان باز پی بستن آبند
♪♪♪
شامیان سرخوش از این حادثه در بزم شرابند
و مریدان شریحان همه خوابند
و شریحان خودشان پشت نقابند
عشق مجنون، عشق راهی، عشق شیدا میکند
لشکر عشقیم و وای از عشق غوغا میکند
♪♪♪
عشق مجنون، عشق راهی، عشق شیدا میکند
عشق آیینه ست و وای از عشق غوغا میکند
و در این همهمهها عطر عجیبی است و مردی
که در اعماق نگاهش چقدر حس غریبی است
چه سردار عزیز یچه علمدار، چه ماهی
♪♪♪
چه شکوهی، چه نگاهی چه امیری، چه سپاهی
همهی دشت پر از زینبیان فاطمیان حیدریان است
و پایان شب خندقیان، خیبریان است
از این جان و از این خاک و از این مرز رهایند، رهایند، رهایند
با نیت همراهی این قافله تا قدس در کرببلا، کرببلا، کرببلایند