حال من حال شهریست باران خورده
عصر پاییز یا هردم عاشقی و افسرده
گاهی هم حتی نمیدانم که زنده ام یا مرده
خاطراتت یادم میدهد بر بادم
تا به کی باید بگویم نیست جز تو همنشین
دار دنیا را بگردم نیست چون تو بهترین
جان ما را میستانی میدهم ما را ببین
تا تو را میخواهم شب قشنگ است ماه من
ای داد ای داد چشمم بر چشمت افتاد
قلبم خواهد فریاد برای آشنایی
تنها تنها تا مقصد در این دنیا
نمیشود باشد هرجا نگاه ما جدایی
حال ما را برد سیل غم بی ساحل
می کشانی مرا هرطرف بی حاصل
خیره مانده است به تو روزگاری این دل
من نمیگویم که از من نیستی چه عاشقتری
میتونی از منو این قلب عاشق بگذری
عشق یعنی تو بخندی خواه با آن دیگری
ای داد ای داد چشمم بر چشمت افتاد
قلبم خواهد فریاد برای آشنایی
تنها تنها تا مقصد در این دنیا
نمیشود باشد هرجا نگاه ما جدایی